کتاب جغرافیای رقابت ترکیبی جامع، به روز و تخصصی از نظریه مکان ارائه می دهد. تأثیرات موقعیت جغرافیایی یک شرکت بر مکان مشتریان، تامین کنندگان و رقبا در اقتصاد بازار چیست؟ چگونه، چه زمانی و چرا این منجر به خوشهبندی شرکتها در فضا میشود؟ در نتیجه چه زمانی و چگونه جامعه بهتر یا بدتر می شود؟ این کتاب از ده ها مدل مکان یابی برای پرداختن به جنبه های این سه سوال استفاده می کند.
مشکلات مکان کلاسیک در نظر گرفته شده عبارتند از Greenhut-Manne، Hitchcock-Koopmans و Weber-Launhardt. این کتاب تئوری مکان رقابتی را با تمرکز بر پیوندهای بین تعادل قیمت والراسی و بومیسازی شرکتها تفسیر میکند. همچنین نشان میدهد که نظریه مکان رقابتی ایدههای متنوعی در مورد ماهیت تعادل بازار در فضای جغرافیایی و پیامدهای آن برای طیف گستردهای از سیاستهای عمومی، از جمله تجارت آزاد، سیاستهای صنعتی، توسعه منطقهای و سرمایهگذاری در زیرساخت ارائه میدهد. این کتاب با کتابشناسی گسترده و رویکردی تازه و میان رشته ای، مرجع ارزشمندی برای دانشگاهیان و پژوهشگران علاقه مند به علوم منطقه ای، جغرافیای اقتصادی و برنامه ریزی شهری، و همچنین مشاوران سیاست، برنامه ریزان شهری و مشاوران خواهد بود.
نظرات در مورد کتاب جغرافیای رقابت
نویسنده یک کتاب درسی با دقت نوشته است که من آن را هم به دانشآموزان در تئوری مکان رقابتی … و هم به تمرینکنندگان علاقهمند به این رشته توصیه میکنم. یکی از زیباترین جنبه های کتاب بحث مفصل آن در مورد فرضیات بر اساس هر مدل است. این به نویسنده این فرصت را میدهد تا سودمندی و محدودیتهای هر رویکرد را ارزیابی کند و کل مجموعه مدلها را بر حسب سؤالاتی که میتوان (یا نمیتوان) در آن چارچوب خاص پاسخ داد، مرتبط کند.» (Gaetano Alfredo Minerva, Scienze Regionali, Vol. 11 (2), 2012)
«جغرافیای رقابت: شرکتها، قیمتها، و بومیسازی… کتابی است که به خوبی ساخته شده و به وضوح نوشته شده است که دستور کار خود را از ابتدا کامل میکند. این یک مطالعه جامع، عمیق و عالی از یکی از مهم ترین زمینه ها در اقتصاد فضایی ارائه می دهد. … به شیوه ای واضح ساخته و نوشته شده است. این یک مرجع ارزشمند برای محققان و همچنین دانشجویانی است که با جغرافیای اقتصادی، علوم منطقه ای، اقتصاد شهری، تئوری مکان، مهندسی عمران، حمل و نقل و برنامه ریزی شهری سروکار دارند. (وی-بین ژانگ، مقالاتی در علوم منطقه ای، جلد 91 (1)، مارس، 2012)
این کتاب ترکیبی جامع، به روز و تخصصی از نظریه مکان ارائه می دهد.
تأثیرات موقعیت جغرافیایی یک شرکت بر مکان مشتریان، تامین کنندگان و رقبا در اقتصاد بازار چیست؟ چگونه، چه زمانی و چرا این منجر به خوشهبندی شرکتها در فضا میشود؟ در نتیجه چه زمانی و چگونه جامعه بهتر یا بدتر می شود؟ این کتاب از ده ها مدل مکان یابی برای پرداختن به جنبه های این سه سوال استفاده می کند. مشکلات مکان کلاسیک در نظر گرفته شده عبارتند از Greenhut-Manne، Hitchcock-Koopmans و Weber-Launhardt. این کتاب تئوری مکان رقابتی را با تمرکز بر پیوندهای بین تعادل قیمت والراسی و بومیسازی شرکتها تفسیر میکند.
همچنین نشان میدهد که نظریه مکان رقابتی ایدههای متنوعی در مورد ماهیت تعادل بازار در فضای جغرافیایی و پیامدهای آن برای طیف گستردهای از سیاستهای عمومی، از جمله تجارت آزاد، سیاستهای صنعتی، توسعه منطقهای و سرمایهگذاری در زیرساخت ارائه میدهد. این کتاب با کتابشناسی گسترده و رویکردی تازه و میان رشته ای، مرجع ارزشمندی برای دانشگاهیان و پژوهشگران علاقه مند به علوم منطقه ای، جغرافیای اقتصادی و برنامه ریزی شهری، و همچنین مشاوران سیاست، برنامه ریزان شهری و مشاوران خواهد بود.
پیشگفتار
این کتاب بر سه سوال تمرکز دارد. اولاً، تأثیر تصمیمگیریهای مکانیابی شرکتها – از طریق تأثیر بر قیمتها در بازارهای مختلف – بر مکان مشتریان، تأمینکنندگان و رقبا در اقتصاد بازار چیست؟ دوم، چگونه، چه زمانی و چرا این منجر به خوشهبندی شرکتها در فضای جغرافیایی میشود؟ ثالثاً، چه زمانی و چگونه جامعه – به طور کلی یا بر اساس بخش های درون آن – در نتیجه وضعیت بهتر یا بدتر شده است؟ در قلب خود، این کتاب در حوزه ای از تحقیقات است که من آن را نظریه مکان رقابتی می نامم. به طور کلی، این مطالعه چگونگی رقابت بین شرکت ها به محلی سازی است: الگوهای جغرافیایی تمرکز در بین شرکت ها در بازارهای در تعادل.
نظریه مکان رقابتی به شکل مجموعه ای از مسائل یا داستان های جالب است. در این کتاب، هر داستان به عنوان یک مدل ساخته شده است، و در مجموعه ای از مدل ها برای مقاصد مقایسه قرار می گیرد. روش های تحلیل در این کتاب به شکل ساخت و تفسیر مدل است. منظور از این اصطلاحات چیست؟
دورفمن (1960، ص 579) سه جنبه را برای ساخت مدل پیشنهاد می کند: (1) اختراع نمادها برای اجزا و نوشتن روابط مرتبط کننده آنها. (2) فرضیه سازی خلاق که در آن مفروضات رفتاری و تکنولوژیکی معرفی می شوند. (3) کمی سازی و برآورد آماری. نظریه مکان، همانطور که در این کتاب ارائه شده است، در درجه اول بر دو جنبه اول تأکید دارد. در این کتاب، من 11 مجموعه از مدلهای پایه در نظریه مکان رقابتی را با تمرکز بر این سه سؤال دوباره تفسیر میکنم. از این تفسیر مجدد، نتیجه میگیرم که (1) نظریه مکان رقابتی ایدههای متنوع، غنی و عمیقی در مورد ماهیت اقتصاد منطقهای ارائه میدهد و (2) مفهومسازی جغرافیا در تحلیل اقتصادی مرکزی است.
پاسخ به سه سوال بالا مورد توجه دانشجویان و دانش پژوهان در رشته های مختلف است: به عنوان مثال، مطالعات شهر، مهندسی عمران، مطالعات توسعه، اقتصاد، جغرافیا، مطالعات مسکن، مدیریت، مالیه عمومی، سیاست عمومی، املاک و مستغلات، منطقه ای. علوم، مطالعات منطقه ای، حمل و نقل و برنامه ریزی شهری. بیشتر نظریه مکان رقابتی از اقتصاد استخراج شده است. از نظر ریاضی و منطقی دقیق است. به این ترتیب، دانشجویان رشتههای دیگر که از بینشهای آن بهره میبرند و میتوانند در بحثهای آن مشارکت داشته باشند، به راحتی آن را درک نمیکنند.
من که خودم جغرافی دان هستم، این کتاب را تا حدی نوشته ام تا این حوزه از بورس تحصیلی را برای دانشجویان خارج از اقتصاد بیشتر در دسترس قرار دهم. هدف من در اینجا این است که بتوانم انواع پیشرفت های فکری را که با بحث گسترده تر از ایده ها ممکن می شود، فراهم کنم. چه چیزی باعث می شود تحصیل در این زمینه برای دانشجویان خارج از اقتصاد مشکل ساز شود؟ این دانشجویان به سرعت متوجه می شوند که این رشته شاید در میان علوم اجتماعی منحصر به فرد باشد.
اقتصاد بیش از هر رشته دیگری از یک بدنه اصلی نظریه شروع می شود. از آنجایی که این کتاب بر روی کاربردهای اقتصاد خرد متمرکز است، من این را شامل نظریه نئوکلاسیک تقاضای مصرف کننده، نظریه شرکت و اقتصاد رفاه می دانم. دانش آموزان شروع به یادگیری این نظریه از اولین دوره خود در این موضوع می کنند.
همانطور که به یاد دارم، عجله بود. دانش آموزان برای استفاده از نظریه از اولین دوره خود به چالش کشیده می شوند و اغلب پس از چند دوره احساس قدرت می کنند. آنها هم مانند اساتیدشان به زودی می توانند کار دیگران را ارزیابی و نقد کنند. این را با سایر علوم اجتماعی مانند جغرافیا، مردم شناسی، جامعه شناسی یا علوم سیاسی مقایسه کنید، جایی که فقدان یک هسته یکپارچه مشترک به این معنی است که دانش آموزان اغلب باید دیدگاه های متعدد را در مدت زمان طولانی تری بیاموزند تا بتوانند کار را به شیوه ای معنادار شروع کنند.
این مفهوم دیگر این است که مشاهده و اندازهگیری نقش مهمتری در مراحل اولیه تحصیل در رشتههای علوم اجتماعی به جز اقتصاد بازی میکند.1 استدلالها تا حدی بر اساس شواهد در آنجا مطرح میشوند (هر چه که لنز فکری برای دیدن این شواهد استفاده شود). و تا حدی بر اساس نظریه. در اقتصاد هم همینطور است، اما در اینجا از ابتدا بر این ایده که شواهد و نظریه هسته باید به طور مشترک سازگار باشند، تأکید می شود.
استدلال اقتصادی یک منطق متمایز دارد. در کودکی مجموعه خاصی از داستان های اقتصادی را که پدرم برایم تعریف می کرد به یاد دارم. آنها حساب های جذابی از ماهیت پول و بانکداری، ریسک، بیمه و سرمایه گذاری بودند. در هر مورد، به اقتضای یک داستاننویس، داستان به سادهترین واژهها ساخته میشد تا شنونده بتواند ببیند چگونه و چرا چیزی کار میکند. هدف پدرم این بود که من را به درک بهتر کار تجارت وادار کند.
بعدها، به عنوان یک دانشجوی کارشناسی که در رشته اقتصاد تحصیل میکردم، با داستانهای مشابهی مواجه شدم که در سخنرانیها گفته میشد. البته در سطح دانشگاه، این داستانها پیچیدهتر و منظمتر، گرافیکی و ریاضیات و حتی جذابتر بودند. با این حال، به طرز عجیبی، پدرم همیشه از آنچه که ممکن است بسط ساده استدلال اقتصادی تصور شود ناراحت بود.
وقتی برای تعطیلات از دانشگاه به خانه میآمدم، او مقالات روزنامه یا نقل قولهایی از مصاحبههای رادیویی یا تلویزیونی را جمعآوری میکرد که در آن یک اقتصاددان بر اساس استدلال اقتصادی درباره آینده پیشبینی کرده بود. او به مواردی که فکر میکرد پیشبینی نادرست یا غیرمحتمل است، میپرداخت. او نمی توانست بفهمد که اقتصاددان در واقع آینده را به خودی خود پیش بینی نمی کند. کاری که اقتصاددان انجام میداد این بود که نشان دهد تحلیل اقتصادی میتواند به موضوع نگرانی عمومی یا سیاست عمومی مرتبط باشد.
هشداری که همیشه در استدلال اقتصاددان مستتر است، این است که یک نتیجه اقتصادی معین بر اساس مجموعه ای از مفروضات به دنبال خواهد داشت. اما، پدرم به تمسخر گفت، اگر مفروضات قابل اثبات نیستند، ارزش پیش بینی چیست؟ مدتی طول کشید تا متوجه شوم داستانهای اقتصادی او نیز مبتنی بر فرضیات است و نتیجهگیریهای داستانهای او در واقع پیشبینی هستند: به همان اندازه که اقتصاددانانی که او آنها را تحقیر میکرد ناقص است.
من یک لحظه دیگر به آن رشته فکری باز خواهم گشت. ابتدا اجازه دهید یک استدلال مرتبط را بیان کنم. درس فرعی من در دانشگاه ریاضی بود. از یک طرف، تحصیل در رشته ریاضی به تحصیل در رشته اقتصاد کمک زیادی کرد.
حوزه های ریاضی ابزارهایی را فراهم می کند که اقتصاددانان برای پیشبرد تفکر خود از آنها استفاده می کنند. با این حال، به سرعت برای دانشجویان ریاضی در سطح دانشگاه آشکار می شود که موضوع بسیار بیشتر از این است.
ریاضیات نوعی استدلال را قادر می سازد که خالص باشد. این تنها به فرضیات (اصلیات) گره خورده است که مجموعه ای از استنتاج ها را می توان از آنها استخراج کرد.
این استدلال محض است. هیچ الزامی وجود ندارد که این کسرها برای هر چیزی در دنیای واقعی قابل اعمال باشد. در عین حال، حتی یک ریاضیدان تشخیص میدهد که این کاربرد است که استدلال خالص را برای مخاطبان وسیعتری مرتبط میکند. آنها نیز باید نگران تعلیق خواننده از ناباوری و انتقادی باشند که در غیر این صورت خودپسند هستند.
در هر علمی، ابزارهای ریاضی – و داستان هایی که با آنها می سازیم – باید با دنیای واقعی که قرار است در آن به کار گرفته شوند، مناسب باشند. هرگز به سادگی طرح برخی مفروضات و سپس نتیجه گیری از آنها تنها به صورت انتزاعی کافی نیست. علاوه بر این سردرگمی، برخی از اقتصاددانان همه مفروضات خود را در ابتدای مدل خود بیان نمی کنند: شاید به این دلیل که ممکن است داستان را خیلی خشک یا رسمی کند.
درعوض، آنها پیش فرض هایی را – گاهی به طور صریح، گاهی نه – در نقاط مناسب در طول داستان بیان می کنند. این می تواند برای خوانندگان خارج از اقتصاد دیوانه کننده باشد: حس من این است که آنها دوست دارند بدانند در ابتدای بحث چه چیزی را فرض می کنند. با این حال، این یک مشکل اساسی در تحلیل اقتصادی ایجاد می کند. آیا می توان به طور کامل مفروضاتی را که زیربنای یک مشکل دنیای واقعی در اقتصاد است، ترسیم کرد؟ یک مشکل اقتصادی ساده را در نظر بگیرید.
یک بازار از N فرد یکسان تشکیل شده است. برخی از آنها فقط به یک واحد از کالای الف وقف شده اند. بقیه آنها که در غیر این صورت یکسان هستند، هر کدام فقط یک واحد از کالای B دارند. نسبت وقف شده با کالای A را pa است و این دو کالا هر کدام ضروری هستند. این افراد N به نوعی در یک بازار جمع میشوند تا کالای A را با کالای B مبادله کنند.
اقتصاددانان در اینجا معمولاً در چنین مواردی یک حراجدار و افراد با انگیزه را فرض میکنند که ترجیحات یکسانی دارند که با عملکرد مطلوب مشخص میشود. به این ترتیب، مشکل ساده و حتی ظریف است. توجه کنید، اما، من در اینجا چیزی در مورد چگونگی عملکرد یک سیستم قانونی، نهادهای اجتماعی، و سایر مکانیسمها در بازار نمیگویم. بی میلی اقتصاددانان به تعریف حتی مفهوم بازار بر این ناراحتی می افزاید. برای اینکه نرخ ارز قابل پیش بینی در بازار وجود داشته باشد، باید موارد دیگری را نیز در نظر گرفت.
در اینجا منشأ یک کاستی کلیدی در هر تلاشی برای ساخت مدلهای اقتصادی است. در مقایسه با ریاضیات که در آن بدیهیات تمام آنچه را که می توان فرض کرد را تشکیل می دهد، مدل های اقتصادی بیش از آنچه نویسنده معمولاً در ابتدا بیان می کند، فرض می کنند.
به طرز عجیبی، می توان به آن به عنوان منبعی از غنا نیز نگاه کرد. به هر حال، آنچه اقتصاد و سایر علوم اجتماعی را بسیار جذاب می کند (به ویژه برای ما که نسبی گرا هستیم2) تفاوت ظریف است: ابهام در مورد انگیزه ها و فرآیندهای اساسی. سادهسازیهای متفاوتی که ما برای درک رفتار به کار میبریم (در اینجا مجموعه مفروضات زیربنای هر مدل) هر کدام بینشهایی را در مورد شرایط انسانی ارائه میدهند. با تغییر مدل (یعنی مجموعه مفروضات)، اهمیت هر فرض و در واقع پیچیدگی شرایط انسانی را بهتر درک می کنیم.
نظرات کاربران